می مانم اینجا با تو حرفم را بگویم

زل می زنم بر جاده های رو برویم


اینجا نمی فهمد حرفم را اگر هم

از غربت آیینه با دل ها بگویم


هر جمعه می گیرد سراغت را دل از من

از بس که وعده داده ام رفت آبرویم


من شیعه زخمی ترین داغ علی ام

بغضی نشسته تا همیشه در گلویم


هر چند می دانم که فصل خشکسالیست

یک فرصت دیگر بده باید برویم


***

 

از مرز ابرهای بهاری عبور کرد 


چشمی که ردّ پای شما را مرور کرد 


تنها به شوق لمس شما ابر بی امان 


یک شهر را به وسعت باران نمور کرد 


روزی هزار مرتبه تقویم نا امید 


تاریخ روز آمدنت را مرور کرد 


تاثیر یک غروب غم انگیز جمعه بود 


مضمون این غزل که به ذهنم خطور کرد 


اصلاً خیال روی شما سالهای سال


تقویم شاعران جهان را قطور کرد . . .


اللهم عجل لولیک الفرج

 

***

 

این جشن ها برای من آقا نمی شود


شب با چراغ عاریه فردا نمی شود


خورشیدی و نگاه مرا میکنی سفید


میخواستم ببینمت اما نمی شود


شمشیرتان کجاست ؟ بزن گردن مرا


وقتی که کور شد گرهی وا نمی شود


آقا جسارت است ولی زود تر بیا


این کار ها به صبر و مدارا نمی شود

 

***

  

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی


خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی


برای ما که خسته ایم نه؛ ولی

برای عده ای چه خوب شد نیامدی


تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی


***

 

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت


دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت


مانند مرده ای متحرک شدم بیا


بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت


می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر


دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت


دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام


از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت


بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم


از خیر شعر گفتن , حتی قلم گذشت


تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم


یک گوشه بغض کرده , که این جمعه هم گذشت...


مولا شمار درد دلم بی نهایت است


تعداد درد من به خدا از رقم گذشت


حالا برای لحظه ای آرام می شوم


ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت


***

 

آقا اجازه ، دل زده ام از تمام شهر


بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر


آقا اجازه ، دست خودم نیست خسته ام


در درس عشق من صف آخر نشسته ام


در این کلاس ، عاطفه معنا نمی دهد


اینجا کسی به پای تو برپا نمی دهد


یعنی نمی شود که ببینم سحر رسید ؟


درس غریب غیبت کبری به سر رسید


آقا اجازه ، بغض گرفته گلویمان


آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان


استاد عشق ! صاحب عالم ! گل بهشت!


باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت


یک روز میرسد که بگویند ز آسمان


آن مرد آمده است ، کجائید عاشقان ؟


آن مرد آمده است که باران عطا کند


تا این کویر غم زده را کربلا کند


آقا اجازه ، مادر پهلو شکسته ات


آیا شود که گوشه چشمی به ما کند ؟


اللهم عجل لولیک الفرج

شاعر این اشعار:......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟






تاریخ : جمعه 93/3/23 | 12:16 عصر | نویسنده : سیده زهرا رحمانی / Zahra Shia | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.