همه کوچه پس کوچه ها را گشتم

همه خیابان ها و شهر ها را

زیر برف و باران

میان اشک و آه خونین دل

اما نیافتم...محبوبم را...

نیافتم تو را که از رگ گردن به من نزدیک تری...

 

 

می بارم

پربار تر از ابر بهاری می بارم

سیل می شوم به سوی بارگاه عاشقانه ات...

مرا ببخش

محبتی را که باید از تو گدایی می کردم

آه..

چه حقیرانه در مخلوق ناتوانت پوییدم!!!

گناهم نابخشودنیست

اما اگر به آغوش مهربان تو پناه نیاورم چه کنم؟؟؟

...

ای که جزتو محبوبی نیست

ای که جز تو پناهگاهی نیست

به تو فرار می کنم... از خودم!

از همه اشتباهاتم

از همه دردهایم

طوفان زده را نجات ندهی غرق می شود

نابودمیشود

در سیاهی گناه می میرد

کمکم کن

جز تو راه نجاتی نیست...

کمکم کن...

ای که کلیدهای آسمان ها و زمین به دست توست

و اراده تو مافوق همه اراده هاست

به خداوندیت دیگر نمی توانم

معجزه کن

بیش از همیشه معجزه کن

تسلیم تو ام مهربانم

بیش از همیشه معجزه کن...

 

 


 


تو را می خواهم

فراتر از همه نیازهایم

بیشتر از همه دردهایم

عاشقانه می خواهمت


دردا که عشق را در دنیای پست و بی ارزش و دون طلبیدم

گناهم بسیار عظیم است...

می دانم

اما محبوب من

تو مرا نبخشی چه کنم؟؟؟

به که پناه ببرم؟

تو را جز از درگاه خودت از کجا گدایی کنم؟؟

رب مهربانم

عاشقانه اشک هایم را به بارگاهت آوردم

تا این بار "تو" را از تو گدایی کنم

این کهنه گدای عصیانگر درمانده خویش را ببخش

و بپذیر...

بپذیر قلب شکسته و دردمند مرا

ای مهربان ترین مهربانان...

 

 






تاریخ : یکشنبه 93/5/26 | 10:30 عصر | نویسنده : سیده زهرا رحمانی / Zahra Shia | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.