دیرگاهیست بی نشانم

بی نشانی

گم شده ام

گم کرده ام... تو را...

می بویم عطر نگاهت را

نمی یابم

می پایم... در انتظار آمدنت...

در انتظار نگاهت... دعایت...

آه

آلودگی ام محشری به پا کرده

و تو نازنینم

کاش ندانی، از پرونده های سیاه من

و ستار العیوب را صدا می زنم

آبرویی گدایی می کنم

برای چشم هایم

قلب بیمارم

روح ناتوانم...

تا شاید باز عطر قدم های فاطمیت توتیای روح و روانم باشد...








تاریخ : جمعه 93/10/19 | 1:47 عصر | نویسنده : سیده زهرا رحمانی / Zahra Shia | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.