نمی روی ز خیالم تویی که محفل نوری
همه جهان و خیالم بسنده شد به عبوری

فدای صدق و صفایت فدای مهر و نوایت
فدای محفل عشقت  تویی که جنس بلوری

در عمق هجر و غریبی گذر کنم ز خیالت
بیا به کوچه صدق و وفا نما به حضوری

چه کیمیا شده ای تو تو ای همای سعادت
گذر کن از غزل دل ببین نوای صبوری
 
چه مستم از شب و عرفان  صفای خلوت جانان
دعا کنم که بیایی تویی که عمق شعوری

همه جهان به فدایت فدای لطف و صفایت
چه صادق و چه متینی تو مظهر رخ نوری

نگین قلب خموشم بیا به غربت پاکان
ببین که مست و حزینم و تو عقیل و شکوری

ببخش اگر که جفایی نموده ام به حریمت
که وصف تو نتوانم شنیده ام که غفوری

بیا به کنج غم دل ببین تو یاس غریبی
نشسته در لب عشقت تویی که اوج سروری

شاعر: سیده زهرا رحمانی

#سیده_زهرا_رحمانی #زهرا # عشق #خدا #باران #سیده_زهرا_رحمانی_یاس
#یاس#تنهایی #نور #تکیه_گاه #غم # آرامش #نور #نور_خدا #باران_نور #شعر #غزل @غزل_عشق #شکر #عاشقم #هنوز

برگرفته از کتاب شکر عاشقم هنوز از سروده های سیده زهرا رحمانی