باز آمد یاد پاکت در دل و جان در سحر
باز ذکر نام تو شد مرحم خون جگر
باز در عشقی شبانه یاد تو آرام دل
باز با نور حضورت شد جوان پیری دگر
ای که در راه سلوکت روح گل ماوا زده
از پی عشقت چه خون دل ها و بس چشمان تر
باز مثل هر سحرگه ابر سرمست بهار
زد به قلب کوچک گل آتش عشق و شرر
فکر عشق و سختی ره التماس یک دعا
مهربانم لطف کن بر این گدای رهگذر
یاس، باران میگشاید درگه محبوب تو
باز کن سیلاب اشگت تا نمانی بی خبر
شاعر: سیده زهرا رحمانی
#سیده_زهرا_رحمانی #شاعرمعاصر #شاعر #معاصر #زهرا # عشق #خدا #باران #تنهایی #نور #تکیه_گاه #غم # آرامش #سیده_زهرا_رحمانی_یاس
#یاس #نور #نور_خدا #باران_نور
برگرفته از کتاب شکر عاشقم هنوز از سروده های سیده زهرا رحمانی
تاریخ : پنج شنبه 97/1/9 | 1:11 عصر | نویسنده : سیده زهرا رحمانی / Zahra Shia | نظرات ()