چه درد سرد و لطیفی گرفته قامت من
دل رمیده و بی کس کند حکایت من
چه مانده از همه عالم درون خلوت دل
وجود خود کندم هر دمی شکایت من
سبک نسیم سحر در نگاه نرگس صبح
عبور سرخ حضورش کند روایت من
چه ساده دل بخرامیدم از نهایت عشق
چه بی خبر دل از آن پرتگاه و قایت من
همیشه بی کس و تنها سرودم از گل و عشق
کجایی ای گل پاکم که رفته راحت من
تمام تلخی هجران چشیدم و پایان
به حسرت نگهش کرده او هدایت من
چه التهاب گرانی درون قامت عشق
تپیده و همه شب ها کند روایت من
چه بی نوا شده یاسم از عشق تو پرپر
به رحم خود نظری کن بر این شهامت من
شاعر: سیده زهرا رحمانی
#سیده_زهرا_رحمانی #شاعرمعاصر #شاعر #معاصر #زهرا # عشق #خدا #باران #تنهایی #نور #تکیه_گاه #غم # آرامش #نور #نور_خدا #باران_نور #شعر #غزل @غزل_عشق #شکر #عاشقم #هنوز #نور #خدا #عشق #شهید #عشق_خدا #باران_عشق #شکر_عاشقم_هنوز #عشق_خدا #سیده_زهرا_رحمانی_یاس
#یاس
برگرفته از کتاب کوچه باغ آسمان از سروده های سیده زهرا رحمانی