چقدر دلم هوای عصر خنک پاییزی را میکند
که در آغوشم بنشینی... عاشقانه!
غرق در نگاه هم شویم
در خنکای دلچسب پاییز
تا برایت رویایی ترین داستان ها را بگویم
و تو تنها لبخند بزنی
و با لبخند نازنینت همه دنیا را به پایم بریزی...
کودک زیبا و نازنین و مهربانم...
چشم انتظار تو ام
چشم انتظار مهربانی هایت
چشم انتظار آغوش گرم و پرمهرت
چشم انتظار نگاه پر از امیدت
چشم انتظار تپش های بی امانت
...
چشم انتظارتو بودن چه لذتی دارد!
می آیی به آغوشم
بی خبر...
سال ها در انتظارت بودم
اما
بی خبر آمدی و در بهتی عمیق بردی مرا
شروعم با تو خوب نبود
اما تو خوب باش
خوب تر از همه دعاهایم
خوب تر از همه گذشته هایم
خوب تر از همه تلخی هایم
برایت دعا می کنم
مضطرب و بی قرار
نگران تو ام
شب و روز دعایت می کنم
و خدا را قسم می دهم به همه خوب های محبوب درگاهش
که برخلاف همه بدی هایم
خوب خوب خوب باشی...
مادر شدن...حس غریبیست.
صبر می خواهد
عشق می خواهد
نور می خواهد
خدایا... در خود نمی بینم...
یاریم کن
می خواهم برایت مادری کنم
به پاس همه مهربانی هایت
همه صبوری هایت... حوصله هایت...
نگرانی هایت...
می خواهم برایت مادری کنم
بخاطر همه این سال ها
بخاطر همه عشقی که خرجم کردی
بخاطر خطوط زیر چشمانت
بخاطر خستگی نگاهت
بخاطر همه دردهایی که بخاطر من کشیدی
می خواهم برایت مادری کنم
تا بدانی چگونه عاشق تو ام
تا بدانی همه رنج هایت را دیدم
تا بدانی صدای گریه هایت را شنیدم
تا بدانی عاشقانه هایت را فهمیدم
تا بدانی پاره قلب منی
مادرم...