گاهی به گذشته هایم می نگرم
جز خطا و شرمندگی به بارگاه عشقت ندارم
این منم و دنیا دنیا ادعای عاشقی
و تنها تو به رسم عشق وفا کردی
بوسه هایم را به نسیم عشقی بپذیر
شرمنده ام اگر جز تو را یاد کردم
و تو می دانی اول و آخر و همه دنیا و ابدیت منی
همه آرزوی منی
تو می دانی چگونه دوستت دارم
و تنها برای تو همه وجودم را به پایت می ریزم
و جز تو هرگز عاشق کسی نبوده و نیستم
تو می دانی همه قلب مرا
و کاش ندانی خطاهایم را
از ستار العیوب مدد می گیرم
و آبرویی می طلبم در شب آرزوها
و با تمام وجود آرزویت میکنم
من عاشق تو هستم
و این در تک تک سلول های جسم فکر و قلب و روح و روانم جاریست
باورم کن مهرباترینم
و مرا بپدیر...
پنجره دلم را باز می کنم
گل های نگاهت را آب می دهم
و نسیم عطر محبتت را در فضای ذهنم پر می کنم
عاشقانه هایی دارم با یادت
اگر بدانی...
چشم هایت آغاز بودن است
و نبودنت پایانم
نگاهت را سالهاست پنهان کرده ای
و بی قراریم تو را می خنداند
لذت می بری عاشقت بی قرار توست
و تنها لبخند می زنی به عاشق بی قرارت
لبخند تو همه جان من است
و همه وجودم را قربان تو خواهم کرد
و تشخیص نمی دهم حد عاشق بودنم را...
دلم روشن است
به آمدنت
و همه اتفاق های خوبی که با تو می آید
به روزها و سال ها و قرن های شیرین
و آرزویی که سال هاست دلم را می سابد...
دلم روشن است
به همه لحظه های عاشق کش نیامده
و روشنی نگاهت که دیوانه ترینم می کند
دلم روشن است...
الهی
از در کوی تو بیرون نرود پای خیالم
نکند فرق به حالم چه برانی چه بخوانی
چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی …
شاعر مناجات:...؟!
حرف مردم مانند موج دریاست
اگر در مقابلش بایستی خسته ات میکند!!
واگر با آن همراهی کنی غرقت میکند!!
قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنندو این اشکالی ندارد.
آنها حق دارند نظر دهند
و شما کاملا حق دارید نظرات خوبشان را بپذیرید وآنچه که بد بود را نادیده بگیرید.
محققان گفته اند:
افرادی که برای زمان خود بیشتر از پول ارزش قایلند
افرادی شادترند.
میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛
تا " سجده " کنند
فقط یک سجده
هرگز نمازت را ترک مکن.
?
پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت،نیمه شب خواب دیدکه بیگناه است، پس اوراآزاد کرد،
پادشاه گفت حاجتی بخواه !درویش گفت :
"وقتی خدایی دارم که نیمه شب پادشاهی را بیدار میکند تا مرا از بند رها کنی،، چرا ازدیگری حاجت بخواهم؟"
خواستند یوسف را بکشند، یوسف نمرد...
خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت...
خواستند او رابفروشند که برده شود،پادشاه شد...
خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد...
از نقشه های بشر نباید دلهره داشت...
چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است...
"ید الله فوق ایدیهم"
یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند.
اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید...
و تمام درهای بسته برایش باز شد...
اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،به دنبال درهای بسته برو
چون خدای "تو"و "یوسف" یکی ست.......
از پاهایی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند
انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
قبرها، پر است از جوانانى که میخواستند در پیری توبه کنند...
رسول الله فرموده اند
نماز صبح : نور صورت
ظهر : برکت رزق
عصر : طاقت بدن
مغرب : فایده فرزند
عشاء : آرامش
می آورد.
...
در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه
"هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم."
مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.
مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی...
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم.
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم..
بزرگتر که شدم عاشق شدم.
خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم.
ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری...
باز در ته دلم این "مادر" بود که انتخاب شد...
سالها گذشت و یکی آمد...
یکی که تمام جان من بود...
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی...
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم.
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود.
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم...
آخر من خودم مادر شده بودم...
سیمین دانشور
عفو و غفران
چگونه می شود انسان برای کسی که اذیّتش کرده است استغفار کند و قلبش بزرگ شود؟ این استغفار چگونه این خاصیت را دارد؟
سِرّش این است که وقتی کسی انسان را اذیّت می کند انسان دلتنگ می شود. ناراحت می شود که فلانی مرا اذیّت کرده است. قلبش تنگ می شود. وقتی برای او استغفار می کند قلبش راحت می شود، بزرگ می شود، خنک می شود. دل او باز می شود.
می گفت اذیّتم کرده بود از دستش پکر بودم، دلم تنگ شده بود، ناراحت بودم؛ برای او استغفار کردم راحت شدم.
هر وقت کسی شما را اذیّت کرد و ناراحت شدید، نمی خواهد به کسی بگویید، بلکه استغفار کنید؛ هم برای خودتان و هم برای کسی که شما را اذیّت کرده است. بگو بیچاره کار بدی کرده است، اگر فهم داشت نمی کرد. وقتی استغفار می کنی خداوند دوست دارد، خودت باز می شوی، اصلا قلبت باز می شود.
#طوبای_محبّت (مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی)
کتاب یک - مجلس چهارم - صفحه 51