ترس لحظه های نیامده
ترس آشفتگی های تمام نشده
انگار تمامی ندارد
دلواپسی های بی انتها
می ترسم
باز همه جا پر از تنهاییست
و من چقدر از تو دورم
می گویند در این دنیا تا درسی را یاد نگیری
همچنان تکرار می شود
آنقدر تکرار می شود تا یاد بگیری
و چرا من درس تنهایی را یاد نمیگیرم؟
نمی دانم
تو دورری
و من به اندازه تمام دنیا تنهایم
تنهاتر از عشق
کاش خدایا کمکم کنی
بیش از همیشه
نمی دانم تلخی دنیا از کجا شروع شده است
که پایانش پیدا نیست
همه چیز روبه راه است جز هوای دلم
آنقدر دیوانه و بیمار است که کلافه ام کرده
ای کاش دعایی کنی
شاید دل دیوانه شفایی گیرد...
دخترای سرزمینم لطفا با دقت بخونن و نشر بدن:
من احمق نیستم
من احمق نیستم، وقتی شخص حقیری، همنوعش را به تمسخر می گیرد، بخندم!
من احمق نیستم! وقتی ملتی حقارت درونش را با تمسخر ملت دیگری، پنهان می کند، بخندم!
من مسلمانم!
خداوندم در کتابش فرموده: مسخره گر سخت کیفر می شود!
بزرگانم گفته اند: تنها حس حقارتی که در یک شخص وجود دارد می تواند کسی را وادار کند تا فرد بهتر از خود را مسخره کند!
و آنکه مسخره می شود گاه بهترین است.
و گاه مخلوق برگزیده خداست.
و هیچ پیامبری را برای هدایت مردمش نفرستادیم، مگر آنکه به سخره اش گرفتند! یس30
من احمق نیستم! و به مسخره گری حقیر ها و نادانان نمی خندم.
و حال چه بر سر مردان سر زمین من آمده؟
و مردان سرزمین من چرا اینقدر حقیر شده اند که اینچنین به تمسخر زنان سرزمین من، به پا خواسته اند؟!
از حقارتشان است؟ یا از شدت عقده های درونشان؟
و شاید زنان ملتم آنقدر بزرگ شده اند که روح مردانمان کوچک می نماید و تاب دیدنشان را ندارند؟!
خانوم های گرامی
لطفا جک هایی رو که برای خانوم ها می سازند نشر ندید.
ظاهرا بعد از جک های ترکی و لری و قزوینی و رشتی و اصفهانی و شیرازی و آبادانی!
حالا به جنس مقدس زن حمله پیامکی-جکی شده!
و دشمن خیلی متفکرانه سعی در تلقین این مسئله داره که از طریق جک و خنده تلقین بده زنان ملت ما کند ذهن و احمقن!
و کاش وقتی دشمن ما اینقدر متفکرانه سعی در تخریب ما داره! ما هم کمی هوشمند باشیم.
و
جک هایی رو که برای خانوم ها می سازند نشر ندیم.
لطفا همه زنان فهیم سرزمینم در نشر این متن تمام تلاششون رو بکنند.
با تشکر
زهرا طهرانی
می خواهم روضه ات را بخوانم
در می مانم
از بی وفایی یارانت بگویم؟!
از بی وفایی اهل خانه ات بگویم؟!
از فهم کم مردمان روزگارت بگویم؟!
از جگر همیشه خونت بگویم؟!
از صبر عجیب قلب بزرگت بگویم؟!
مولایم
جگر تو را همسر بی وفا و بی معرفت و پول پرست تو خون نکرد
جگر تو همه عمر خون بود
جگر تو در کوچه های مدینه خون شد
وقتی در مقابل نگاه کودکانه ات بر صورت مادر سیلی زدند
وقتی کمر مادر را خم کردند
و مادر به شانه های کودکانه ات تکیه کرد، جگرت خون شد...
جگر تو خون شد، آنگاه که مسلمان نماها تو را که امام زمانشان بودی به مکر عمروعاص فروختند
قرآن بر سر نیزه ها را دیدند، اما تو را که به گفته پیامبر قرآن ناطق بودی ندید!
هیچ کس تو را نشناخت آنچنان که درشان روح بلند مرتبه تو باشد
و عظمت نور تو را چه کسی درک کرد؟
...
آنان که به امام زمانشان پشت می کنند
در همه عصر ها حضور دارند
و خجرهای زهر آلودشان همیشه آماده فرو رفتن به قلب نازنین امام زمانشان است...
مولایم
اگر غیر از این بود
مهدی موعودت پنهانی اشک نمی ریخت
در زمانی که در بین صدها میلیون مسلمان مثلا شیعه
حتی 313 شیعه ناب یافت نمی شود
و قصه درد همچنان ادامه دارد...
بر طاق رفت و تشت بغل کرد و ناله کرد
وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد
همه شعر معروف امام خمینی (ره) رو در دیوان غزل های عاشقانش شنیدیم:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم...
حالا یه مناظره جالب بین امام و آقای خامنه ای به زبان شعر:
امام:
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
آقا:
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
امام:
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سرِ دار شدم
آقا:
تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
امام:
غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
که به جان آمدم و شهره ی بازار شدم
آقا:
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره ی بازار شدی
امام:
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
آقا:
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
امام:
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
آقا:
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته در بار تو هشیار شدی
امام:
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مىآلوده مددکار شدم
آقا:
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
امام:
بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دستِ بت میکده، بیدار شدم
آقا:
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی
به یاد امام عزیزمون
یادت جاوید، راهت پایدار، روحت آرام در بهشت جاویدان
علامه محمد باقر مجلسی فرمودند:
مشغول مطالعه بودم و به این دعا رسیدم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله کما هو اهله
من اول الدنیا الی فنائها و من الآخرة الی بقائها
الحمد لله علی کل نعمة
و ستغفرلله من کل ذنب و اتوب الیه
و هو الارحم الراحمین
بعد از یک هفته مجدد خواستم آن را بخوانم که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم از ملائک که ما هنوز از نوشتن ثواب قبلی فارغ نشده ایم.
قصص العلما، صفحه 802
قشنگ ترین آرزوتو در نظر بگیر
بزرگ ترین رویاتو تصور کن
حتی اگه اوج بهشته
شک نکن
خدا کریم و بخشندست
و لذت می بره از بخشیدن به بنده هاش
شک نکن
بزرگ ترین آرزوتو در نظر بگیر و
از عمق دلت پنج بار بلند و با عشق بگو
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در آرزوی با تو بودن
سپری می کنم تمام ثانیه ها را
کجایی؟
خسته ام از هر چه دویدن
گمراه و سرگردان آرزوهای نابهنجارم
حادثه رقم می خورد...
بی آنکه بخواهم
می ترسم
تنهایی را در مغز استخوانم حس می کنم
بیشتر از همیشه به تو محتاجم
مرا دریاب مهربانم
...
دعا می کنم
ولی برای اجابت دعاهایم به دعای تو نیاز دارم
به محبت و عشق و دعای تو محتاجم
بی تو نمی شود نازنین مهربان
دعایم کن
...
امیدوارم
هنوز و همیشه و تا ابد امیدوارم
به بارگاه کرم و لطف بی انتهایش امیدوارم
اما تو برایم دعا کن
دعای تو دنیا را گلستان می کند
دعای تو جهنم را بهشت می کند
بهشت گمشده من
نگاهم کن
و ببخش زشتی های روحم را...
برای زیبا شدن روح من و میوه دلم دعا کن
برای میوه دلم دعاکن
که تو مهربان ترین پادشاه عالمیانی
و اشک هایت را بی دعایی برای یتیمت رها نکن
"یتیم و در به در عشق و نگاهت" می میرم
دعا کن
که تمام دنیا و ابدیتم پر از عشق و گدایی تو باشد
بی تو بهشت برایم تنگ و تلخ و تاریک است
و با تو همه آسمان ها و زمین بهشت است
بهشت رویایی من
برای یتیم عشق و نگاهت دعا کن
برایم دعا کن
ای مهربان ترین پادشاه آفرینش...
دعایم کن
معجزه می خواهم
بی قرار تر از همیشه معجزه بزرگ را می خواهم
در این نفس های حساس سرنوشت سازم
تو را به پهلوی شکسته مادرت زهرا دعایم کن
و معجزه بزرگ را بطلب
تو را به دل مضطر زینب بزرگوار قسم...
معجزه بزرگ را برای میوه دلم بطلب
شفیع مهربانمان باش
در همه دنیا و ابدیتمان
بهشتمان باش
و ما را سخت در آغوش نور و محبتت جای ده
بی تو و بی دعای تو نمی شود
دعایمان کن...
نمی دانم چه کنم
صبر می کنم
بر هر آنچه تو برایم می خواهی
می سوزم
تمام می شوم
مثل شمعی که نفس های آخر را می کشد
تمام می شوم
هر روز ضعیف تر از دیروزم
جانی نمانده
تو نگاهم می کنی
و من در انتظار باران رحمت تو...
تمام می شوم...
و تو همچنان نگاهم می کنی
سال ها پیش گفته بودی نمی توانم
و من گستاخ و پر مدعا
گفتم که می توانم
به خداوندیت نمی توانم
کمکم کن
بیش از این نمی توانم
مرا ببخش
و آمرزیده در آغوشم گیر
مرگی را مشتاقم که در آغوشت درآیم
مرا با همه کمی هایم ببخش و بپذیر
تمام کن این دوره های جانگذاز فراقت را
محبوب مهربانم
به خداوندیت جز تو را نمی خواهم
هیچ آرزویی جز تو ندارم
مرا ببخش و بپذیر...
همه آرزوی هایم نقش بر آب می نماید
سال ها مطالعه، تلاش!
با یک تصمیم کودکانه ات... بر آب شد؟ نمی دانم!
حالم را خراب کردی عزیزم
این رسم عشق نبود
خواستی پایبندم کنی
این راه درست نبود
فنجان قهوه را شکستم
گریه هایم همه را مبهوت کرد
شاد ترین آرزوی زندگیم را به اضطراب همه عمرم تبدیل کردی
تو را به تو می بخشم
و محصول اشتباهت را نیز.
همه چیز مال تو
...
کسی چه می داند
شاید خداوند معجزه کند
و همه چیز رو به راه شود
رو به راهی غرق در نور
دعا کن
نور ببارد
خیلی تشنه عشق و نورم
دعا کن معجزه شود
خیلی بیشتر از همیشه
معجزه شود
نور ببارد...